زمان مطالعه: 5 دقیقه
تبلیغات
Ad
فیلم آخرین شوگرل، درامی تراژیک درباره‌ی دنیای هنر و شهرت است. اثری با ایده‌ای آشنا و جهانی ملموس. با نقد و بررسی این فیلم همراه لیکو باشید.
آخرین شوگرل یک درام انسانی است که به زندگی و عواطف انسانی توجه نشان می‌دهد. کارگردان این فیلم جیا کاپولا نوه‌ی کاپولای معروف است. این فیلم سومین اثر او در مقام کارگردان است. دو فیلم قبلی او یعنی پالو آلتو و جریان اصلی که به‌ترتیب در سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۲۰ ساخته شدند، نشان دادند که جیا کاپولا در مسیر درستی قدم برداشته است. فیلم پالو آلتو که در دنیای نوجوانان سیر می‌کند، به‌نوعی جهان آخرین شوگرل را همراه خود دارد، دنیای آن فیلم نیز فروپاشیده است.

فیلم جریان اصلی (Mainstream) در کارنامه‌ی جیا کاپولا، قدری او را به جلو می‌اندازد و نشان می‌دهد که کاپولا در حال طی مسیری است که او را شاید در جهان سینما متمایز کند. جریان اصلی نیز همانند فیلم پالو آلتو، دنیایی فروپاشیده دارد، کاکترهایش همانند همان فیلم به‌دنبال هویت خودشان هستند، یک جهان‌منحصربفرد که تا این فیلم یعنی آخرین شوگرل نیز ادامه داشته است. آخرین شوگرل از لحاظ نوع درام و روایت ترکیبی از دو اثر قبلی فیلمساز است.

پاملا اندرسون در حال فکر کردن در فیلم last showgirl

تبلیغات
Ad

فیلم آخرین شوگرل، اثری با ایده‌ای جهان‌شمول است. از همان فیلم‌ها که می‌شود همه جا نمایش‌اش داد. هر مخاطبی آن را می‌فهمد و باهاش ارتباط برقرار می‌کند، مخصوصا اینکه اگر شبیه شخصیت اصلی قصه آرزوهای دور و دراز داشته باشد. ایده‌ی این فیلم ایده‌ی خوب و کارآمدی است و می‌توان رویش حساب باز کرد. داستان آخرین شوگرل، روایت زنی است که پس از ۳۸ سال به اجبار باید بازنشسته شود، آنهم بدون حقوق بازنشستگی و بیمه! قصه‌ی آشنایی است، در همه جای جهان کار می‌کند و بیگانه با هیچ فرهنگ و جغرافیایی نیست. شلی با بازی پاملا اندرسون شخصیت اصلی این قصه است، او زندگی خود را وقف آرزوهایی کرده است که حالا باید ازشان دست بکشد.

 

 

فیلم آخرین شوگرل، اثری با ایده‌ای جهان‌شمول است. از همان فیلم‌ها که می‌شود همه جا نمایش‌اش داد

نمایش پرزرق‌وبرق، نام تئاتری است که شلی و دوستانش هرشب آن را اجرا می‌کنند، حالا قرار است که این نمایش لغو شود و یک گروه سیرک جای آن‌ها را بگیرد. اما این اتفاق برای شلی بسیار دردناک است، او بیش از همه‌ی آدم‌هایی که در آنجا هستند، آزار می‌بیند، چراکه او همه‌ی زندگی‌اش را وقف این نمایش کرده است. بعد از برملا شدن خبر تعطیلی این نمایش، فیلم درام خود را شروع می‌کند و ما درگیر یکسری کشمکش‌های درونی می‌شویم. فیلم بیش از هر چیز درگیر معضلات درونی شخصیت اصلی‌اش است.

شلی در شرایطی مجبور به ترک کارش می‌شود که می‌بیند همه چیزش را از دست داده است، گذشته‌ای درهم که رهایش نمی‌کند و آینده‌ای نامعلوم که تیره‌تر از روزهایی است که سپری کرده است. در همین زمان دختر شلی نیز از راه می‌رسد و او را بابت گذشته سرزنش می‌کند. او از شلی بابت رها کردن‌اش ناراحت است و نمی‌تواند بپذیرد که شلی شهرت را بجای او انتخاب کرده. شلی در موقعیت پیچیده‌ای قرار می‌گیرد، همه او را سرزنش می‌کنند. شخصیت اصلی فیلم در محاصره‌ی دردناک واقعیت‌های زندگی قرار می‌گیرد و نمی‌تواند از خود دفاع کند، حالا از دید دختر و پدر دخترش او مقصر است.

پاملا اندرسون در حال نگاه کردن در فیلم the last showgirl

درواقع همه‌ی آدم‌های اطراف شلی دنیایی بهم ریخته دارند. هیچکسی در جهان این فیلم زندگی آرامی را تجربه نکرده است. حتی مردان این قصه هم حالشان بد است. ادی گویا اصلا خانه‌ای ندارد. او قرار است تا ابد در آن تماشاخانه بماند و زندگی کند. هیچ زنی در زندگی‌اش نیست و برای فرار از تنهایی به مهمانی کسانی می‌رود که ازش متنفر هستند. جهان آدم‌های آخرین شوگرل، جهان آدم‌های فیلم‌های نوآر است، همانقدر بهم ریخته، همانقدر تلخ و تقدیرگرا. گویا تقدیر رهایشان نمی‌کند، هیچکدامشان خانواده‌ای ندارند و کسی در خانه منتظرشان نیست. ادی در محل کارش شام می‌خورد و می‌خوابد و دوست شلی نیز در، باری که کار می‌کند، دوش می‌گیرد و در ماشین‌اش می‌خوابد.

 

 

جهان آدم‌های آخرین شوگرل، جهان آدم‌های فیلم‌های نوآر است، همانقدر بهم ریخته، همانقدر تلخ و تقدیرگرا

دردناک‌ترین و البته دراماتیک‌ترین پلان فیلم نیز جائی است که شلی همراه مری و جودی در رختکن لباس‌ها در حال گریه کردن هستند. با اینکه جودی و مری برای پیدا کردن شغل تازه‌ای هنوز جوان هستند و وقت کافی برای بازسازی زندگی‌شان را دارند اما کنار شلی اشک می‌ریزند، چراکه می‌دانند سرنوشت محتوم‌شان همین چیزی است که بر سر شلی آمده. همه‌ی آدم‌های نمایش پرزرق‌وبرق زندگی بی‌فروغی دارند. زرق‌وبرق آن‌ها تنها برای دیگران است. دیگرانی که چندان در قاب کارگردان نمی‌آیند. فیلمساز تصمیم درستی گرفته است، نه روی نمایش فوکوس می‌کند و نه روی تماشاگران، هیاهوی زیاد برای هیچ!

این همه درد و عذاب برای نمایشی است که نه خودش در قاب کارگردان اهمیتی پیدا می‌کند و نه تماشاگرانش. چیز زیادی از این نمایش نمی‌فهمیم، اصلا نمی‌دانیم که چه روایتی روی صحنه می‌رود، پرزرق‌وبرق چجور تئاتری است که زندگی همه را نابود کرده است؟ شلی از دخترش گذشته و آنت نیز شیفت شب می‌گیرد، چراکه خانه‌ای برای ماندن ندارد. فیلمساز قضاوتی نمی‌کند، هر آنچه هست را نشان می‌دهد. شوگرل داستان دردناک آدم‌های جهان ماست. اصلا مگر ما تجربه‌ی چند بار زندگی را داشته‌ایم که بتوانیم دست به تصمیم‌های درست بزنیم؟

انت در حال خندیدن در فیلم the last showgirl

چه کسی تعیین می‌کند که شلی مقصر است یا نه؟ آیا ادی و دخترش در جایگاهی هستند که او را مواخذه کنند؟ این چه جهانی است که او را از همه طرف محاصره کرده و تحت فشار قرار داده است؟ شلی در حال حاضر بهای تصمیماتش را می‌پردازد. اگر بخواهیم به زندگی او دقیق شویم می‌بینیم که شلی بجای انتخاب خانواده‌اش، صحنه را برگزیده است. اگر دخترش را انتخاب می‌کرد، حالا سوگوار صحنه بود. در هر صورت شلی حالش بد می‌شد، هر انتخابی تاوانی دارد و این تاوان‌ها زندگی آدم‌های این قصه را از بیخ‌وبُن نابود کرده است.

شخصیت‌های این قصه در اختیار خودشان نیستند و چیز دیگری سرنوشت‌شان را هدایت می‌کند

شخصیت‌های این قصه در اختیار خودشان نیستند و چیز دیگری سرنوشت‌شان را هدایت می‌کند. شلی و دوستانش استعاره از همه‌ی آدم‌هایی هستند که در جهان ما و در جهان واقعی زندگی می‌کنند. شخصیت‌های سرگشته‌ی این فیلم به هیچ کجای این دنیا تعلق ندارند، آن‌ها وصله‌های ناجوری هستند که تنها مورد استفاده‌ی دیگران قرار می‌گیرند و دور انداخته می‌شوند. شلی یا باید در اختیار دخترش باشد و یا در اختیار سیاست‌گذاری‌های پولی صاحبان آن تماشاخانه.

یکی از عناصر جذاب فیلم که بدون شک برای مخاطب جالب و گیراست، لحن فیلم و نوع فضاسازی آن است. لحن آخرین شوگرل تلخ است، آدمی را ناراحت می‌کند و تا جائی پیش می‌رود که مخاطب با قهرمان داستان یکی می‌شود و باهاش همذات‌پنداری می‌کند. حالا فیلمساز می‌آید و در میان همین لحن سرد و تلخ از پالت‌های رنگی نسبتا گرم استفاده می‌کند و تصاویری زروق‌وبرق‌دار می‌سازد. این تمهید بخش جذاب فیلم است. فیلمساز با هوشمندی دست به خلق تضادی می‌زند که تبدیل به یک استعاره می‌شود، ترکیب سردی و گرمی فیلم ما را به سمت تضاد جهان بیرونی و درونی شخصیت‌ها می‌کشاند. شلی و دوستانش دنیای درونی تلخی دارند اما مجبورند در زرق‌وبرق غرق شوند و لبخند بزنند.

اندرسون در حال اجرا در فیلم آخرین شوگرل

اما مشکل این فیلم کجاست؟ آخرین شوگرل ایده‌ی خوبی دارد، به‌همین دلیل نباید اینقدر زود تمام می‌شد. فیلم زمان کافی را در اختیار کارکترهایش قرار نمی‌دهد تا آن‌ها، جهان درونی‌شان را بهتر به مخاطب نشان دهند. از آنجائیکه فیلم با کشمکش‌های درونی همراه است، فیلمساز باید زمان بیشتری را صرف کنش‌ها و واکنش‌هایی می‌کرد که شلی و دوستانش با آن‌ها در ارتباط هستند. آخرین شوگرل از این جنبه ضربه می‌خورد و کم می‌آورد. فیلم بخاطر ایده‌ی تکان‌دهنده‌اش لیاقت این را دارد که بیشتر پرداخت شود و برای شلی، مصائب پرداخت‌شده‌ای را بتراشد. آخرین شوگرل، فیلمی است که می‌توانست بهتر از آب دربیاید، شخصیت‌هایش را بهتر پرداخت کند و قدری دیرتر تمام شود.

تیم تحریریه لینکو

تیم تحریریه لینکو، یک گروه متخصص و پرتلاش از نویسندگان و ویراستاران است که با تمرکز بر روی ایجاد محتوای معتبر، آموزشی و اطلاعاتی، به تامین محتوای با کیفیت برای خوانندگان می‌پردازد. اعضای تیم تحریریه لینکو با بهره‌گیری از دانش و تجربه‌های گسترده در زمینه‌های مختلف، مقالات، راهنماها، و محتواهای تخصصی را ایجاد می‌کنند تا مخاطبان را در موضوعات متنوعی چون فناوری، علوم، سفر، آموزش، بهداشت، و موارد دیگر توانمند کنند. هدف اصلی تیم تحریریه لینکو، ارتقاء دانش عمومی و کمک به افراد در یادگیری مفاهیم جدید و بهبود کیفیت زندگی آن‌ها از طریق ارائه محتواهای قابل اعتماد و مفید است.

مطالب پیشنهادی

+ هیچ نظری وجود ندارد

خودتان را اضافه کنید